دوشنبه ۵ خرداد برگشتیم اراک و مامانی و بابایی چهارشنبه اومدن پیشمون، دو، سه روزی موندن و برگشتن قم تا ما وسایلمون رو جمع کنیم تا ۱۳ خرداد با هم بریم رودهن خونه خاله احترام. یازدهم خبر دادن که حال بابا ثنایی بد شده و بیمارستان بستری شده.پس ما هم به جای مسافرت رفتیم قم و بابا رفت تهران پیش بابا ثنایی. و ما دو هفته قم موندیم. توی این مدت به شما خیلی خوش گذشت. بعد از مدت ها خونه نشینی، با محمد و فاطمه کلی بازی میکردید. ظهرها استخر بچه ها رو روی پشت بوم آب میکردیم و می رفتید شنا. بالا خونه مامان جون که میرفتیم، بازیهات که تموم میشد، میگفتی بریم پایین. بچه ها هم میخواستن بیان. گریه و زاری راه نینداخ...